رمان – ارباب زاده
ارباب زاده
نویسنده – الهام فعله گری
ژانر – عاشقانه – اربابي
خلاصه
صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که
در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت
مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد بله ارباب؟ – همه چیز مرتبه؟ بچه ها هستن؟
بله آقا، همه پائین منتظر شما هستن. خواهش میکنم نگران نباشید…
– عاشقانه – بزرگسال – گرایشی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.